وبلاگ هم مسیر | دلنوشته های رضا محمودصالحی

زیباترین حسی که می شه توی زندگی درک کرد حس خداپرستیه

نقد داستان کوتاه اتاق شیشه ای من توسط علی علی بیگی

  • ۱۷:۱۹

علی علی بیگی متولد زمستان 66 در یکی از روستاهای آذربایجان همیشه سرد و برفی. کارشناسی برق الکترونیک در تبریز تمام خوانده و در ادامه کارگردانی سینما خواند. چند داستان کوتاه و فیلمنامه و نوشتن چند نقد و ساخت چندین فیلم کوتاه و فیلم مستند او از سال 86 تا به امروز رسانده‌اند. هنوز هم برای سایت ها و خبرگزاری‌ها مطلب، شعر و البته نقد می‌نویسد.

در پایگاه نقد داستان به نقد داستان نویسندگان تازه کار می پردازه که منم یکشونم ایشون دو تا نقد برای اتاق شیشه ای من نوشتند اولیش این بود:

با سلام. دوست عزیز خسته ‌نباشید. داستان احساسی‌تان را خواندم و باید اعتراف کنم که متاثر شدم. داستان شما ویژگی‌هایی دارد که آن را از سایر داستان‌ها متمایز می‌کند. احساسات در داستان شما در حد کمال است و باید اعتراف کرد که هر خواننده‌ای را تحت تاثیر قرار می‌دهد. احساسات یکی از ویژگی‌های مهمی است که در هر داستان باید باشد. هرچقدر این احساسات قوی‌تر باشد، داستان شما جذاب‌تر خواهد بود و مخاطب را درگیر خواهد کرد. عشق و نفرت را ما باید عمیقا در داستان لمس کنیم. اگر در داستان‌مان احساسات را نداشته باشیم انگار یک امتیاز بزرگ را از دست داده‌ایم. داستان شما نهایت احساسات را در خود دارد و این امتیاز کامل دریافت می‌کند.
نکته بعد این است که درست است در داستان احساسات خیلی مهم است، ولی نباید این دلیل بشود که ما خشونت و وحشی‌گری را به صورت عریان در داستان نشان دهیم. همه چیز در داستان‌ حد دارد. اگر فراتر از داستان برود، مخاطب را دل‌زده خواهد کرد. باید تدابیری می‌اندیشیدید که خشونت را این همه با آب‌وتاب نشان نمی‌دادید. مخاطب تا جایی با داستان می‌آید که تحملش را دارد. شما با شرح مفصل نوشته‌اید که ابتدا یکی‌یکی پاها و دست‌های جنین را جدا می‌کنند و بعد بدنش را دو تکه می‌کنند و خارج می‌کنند و بعد سرش را چند تکه می‌کنند! چقدر غم‌انگیز و وحشتناک است! این همه شرح رقت‌بار قتل کاملا زننده و بد است.
در مورد باورپذیری هم نمی‌دانم واقعا چطور یک جنین را سقط می‌کنند. واقعا این بلا را سر جنین می‌آورند؟ من که فکر کنم بعید است این‌طور سقط جنین کردن.
در مورد تنه اصلی داستان سوال اصلی اینجاست: چرا مرد دوست ندارد بچه‌دار شود؟ آیا فقط بخاطر اینکه او دختر دوست ندارد؟ اصلا قانع‌کننده نیست. اگر صد سال پیش بود و در یک روستای دورافتاده مرد بدوی و بی‌سواد و خشنی بود که دوست داشت پسر داشته باشد تا مثلا در مزرعه یا طویله کمکش کند و از آن‌طرف هم قحطی بود و نانی برای سیرکردن زن و بچه‌هایش پیدا نمی‌کرد، شاید بله قانع‌کننده بود که دخترش را سقط کند. ولی الآن ‌با معیارهای مرد داستان شما جور در نمی‌آید که شدیدا تاکید کند دختربچه باید سقط شود. حتما باید علت و دلیل قانع‌کننده داشته باشیم برای این اصرار بیش از حد مرد.
غیر از موارد بالا داستان شما تقریبا یک داستان خوب و کامل با معیارهای انسانی است. موضوعی که انتخاب کرده‌اید بشدت خوب و انسانی است. علاوه‌بر آن این موضوع کاملا همه‌گیر است و در سراسر دنیا همه مبتلا به این موضوع هستند. موضوع سقط جنین گریبان‌گیر همه کشورهای جهان است. نحوه پرداخت به موضوع هم خوب است. یک کار بدیع و نو. اینکه در عالم دیگری هستیم و از زن بازخواست می‌شود. هم‌چنین دختری که سقط شده الآن بزرگ شده است و شاکی از مادرش است. هرچند پرداخت‌تان به این موضوع کمی سطحی است. ما یک فضای خالی از همه‌چیز را در دنیای دیگر می‌بینیم. ما زیاد با متر و معیارهای دنیای دیگر آشنا نمی‌شویم، ولی تلاش شما در داستانی کردن عالمی غیر از این عالم ستودنی است.
جملات و دیالوگ‌هایی که دختر در اواخر داستان به مادرش می‌گوید هم هرچند کمی شعاری است، ولی بار عاطفی خیلی زیادی دارد که مخاطب را کاملا تحت تاثیر قرار می‌دهد. پایان‌بندی داستان‌تان هم تقریبا خوب است.
ضمنا در نظر داشته باشید که اساسا باید در این قتل، پدر به عنوان عامل محرک و هم‌چنین فردی که سقط را انجام داده است به عنوان قاتل اصلی هم مجرم اند. حتما باید اشاره ای به آنها میکردید که دادگاه آنها قبلا انجام شده یا بعدا رسیدگی خواهد شد.
با این حال داستان شما یک داستان خوب است که با بازنویسی مجدد و کم کردن حجم آن و اصلاح مواد فوق به یک داستان کوتاه عالی تبدیل خواهد شد.
با تشکر.

با این لینک:http://www.naghdedastan.ir/review/4701

و اینم دومیش:

با سلام. دوست عزیز داستان شما را خواندم و مجدداً لذت بردم. این داستان را من قبلاً خوانده بودم. ویرایش جدید این کار را خواندم که نسبت به قبل بهتر شده است. داستان شما یک داستان خوب و تاثیرگذار است. محاسن زیادی دارد که در تحلیل قبلیِ این داستان اشاره کردم. اشکالاتی که برای داستان فعلی‌تان می‌توانم اشاره کنم عبارتند از:
اولاً باید بگویم داستان شبیه خاطره شده است. داستان شما سه راوی دارد. ابتدا دانای کل است که شرح حال مادری را بیان می‌کند که در دنیای دیگری است و مورد بازخواست است. او متهم به قتل است. یک سوم داستان با راوی دانای کل می‌گذرد. بعد نوبت به روایت مادر می‌شود. این قسمت بیشتر شبیه خاطره است. پیشنهاد می‌کنم این قسمت را هم دانای کل بنویسید تا از خاطره‌بودن خارج شود. و نهایتاً به قسمت پایانی کار می‌رسیم که روایت دختر و در واقع مقتول است. این بخش نقطه اوج کار است که بسیار هم خوب نوشته شده است و مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
مورد دیگری که می‌توانم اشاره کنم عدم فصل‌بندی داستان است. پیشنهاد می‌کنم حتماً داستان را فصل‌بندی کنید و با فاصله‌گذاریِ مناسب، فصل‌ها را از هم جدا کنید.
در مورد علت اصرار پدر بر سقط جنین، الآن معقول است. دلیل پدر این است که بچه احتمال دارد معلول به دنیا بیاید. اما قانع کردن مادر باید ذره‌ذره اتفاق بیافتد. مثلاً اول با آرامش به مادر توضیح دهد. یا مثلاً مادر را ببرد و بچه‌هایی که معلول‌اند را نشان او بدهد تا بلکه او قانع شود برای سقط. و در نهایت دعوا اتفاق بیافتد و مادر تصمیم بگیرد که بچه‌اش را سقط کند.
در کل داستان خوبی بود که خواندم. شخصیت خوب شکل گرفته است. اینکه شخصیت دارای خانواده پدری مذهبی است ولی شوهر غیرمذهبی دارد خوب درآمده است. این تضاد به خوبی در شخصیت‌تان جمع شده است کار را باورپذیر کرده است. شما خوب توانسته‌اید یک اتفاق را شروع کرده و خوب به پایان برسانید. اضافه‌گویی و حشو ندارید. شخصیت اضافه هم ندارید. گنگ ننوشته‌اید. ساده و سهل‌خوان نوشته‌اید که برای داستان‌تان امتیاز محسوب می‌شود. داستان‌تان تعلیق‌دار جذاب و عمیق است که مجال توضیح مفصل در این باره نیست.
با تشکر. به امید خواندن داستان‌های جدیدی از شما. موفق و سربلند باشید. تا می‌توانید داستان‌کوتاه بخوانید.

با این لینک:http://www.naghdedastan.ir/review/5090

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آلان چیزیبه ذهنم نمی یاد بعدا پرش می کنم
Designed By Erfan Powered by Bayan